روند تحول شخصیت پردازی در داستان از یونان باستان تا امروز
درام، در طول تاریخ حیات خود به دلایل مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در قالب های گوناگون خود را معرفی کرده است و بدیهی است که شخصیت پردازی به عنوان یکی از اصلی ترین عناصر آن تحت تاثیر عوامل مختلف دچار تحول گردیده. به همراه تغیرات زندگی بشری بر روی زمین، شخصیت در آثار ادبی نیز انگیزه و ارزش های متفاوتی را در خود پرورش داد و طبق این اعتقادات دست به عمل زد. از آنجایی که جهان بینی نویسندگان در آثارشان مشهود است، با مطالعه ی این آثار میتوان متوجه ذهنیت و آگاهی نویسندگان در عصری که زیست می کرده اند، گشت.
اکنون ما برای تحلیل روند تحول شخصیت پردازی در داستان باید به تحولاتی که در درام از دوره یونان باستان رخ داده شروع کرده و به روزگاری که درونش هستیم برسیم.
شخصیت پردازی در یونان باستان
شخصیت ارسطویی در دوره یونان باستان کاملا نیک سیرت نیست و بر اثر وجود خصوصیتی که نام آن را “هامارتیا” می گذارند، از نیکبختی به بدبختی میرسد. هامارتیا یک ویژگی در شخصیت داستانی است که ضعف او به شمار می رود و چون شخصیت اختیار و قدرتی بر کنترل آن ندارد، سرانجام آنگونه که تقدیر رقم زده به بدبختی می رسد.
در شخصیت پردازی دوره یونان باستان، قهرمان کلاسیک محکوم به تبعیت از تقدیر بود. او خطا و نقصی داشت که این خطا نه از سیرت بد او بلکه به خاطر اشتباهی در تقدیرش ایجاد شده بود. قهرمان محوری نمیتوانست با سرنوشتش بجنگد و در مقابل خواست خدایان شکست میخورد. قهرمان کلاسیک دارای “هوبریس” یا تمرد بود و توسط هامارتیا و هوبریس از نیکبختی به بدبختی میرسید. در مواجهه با این آثار ما به عنوان مخاطب میدانیم که در نهایت قهرمان به کجا خواهد رسید. اما با این حال شخصیت آزاد است که دست به عمل بزند و تلاش خود را برای فرار از تقدیر انجام دهد.
به طور مثال می توان شخصیت پردازی ادیپ شهریار را مثال زد. ادیپ برای فرار از تقدیر خود، شاه و ملکه ای که تصور می کرد پدر و مادر اصلی او هستند را ترک و به سوی شهر تب رفته و با پدر واقعی خود رو به رو شده، او را میکشد. سپس با همسر او که مادر واقعی اش باشد ازدواج میکند. پس خواست و اراده ی ادیپ در مقابل خواست خدایان که تقدیر را رقم میزند شکست میخورد و از این نوع شخصیت پردازی در تراژدی های آن دوره به کار می رفت.
همچنین در یونان باستان، نمایش یا درام بود یا کمدی و ارسطو در رابطه با شخصیت های کمدی معتقد بود که آنها افراد ساده ای هستند که مسائل ساده ای را بیان میکنند و باید مواظب باشند که به کسی صدمه نزنند!
شخصیت پردازی در قرون وسطی
در این دوره معمولا شخصیت پردازی به مفهوم امروزی صورت نمیگرفت بلکه تیپ سازی انجام میشد. به علاوه تئاتر در این دوران جایگاه والایی نداشت و تیپ هایی مانند شهرت طلب، دروغگو، خسیس و ریاکار در نمایش ها به چشم میخورد که بیشتر از داستان های دینی انجیل سرچشمه می گرفت. همچنین در دوره قرون وسطی برای نامگذاری شخصیت فقط صفت او را در نظر می گرفتند مانند حسود، غنی، ساده لوح و ….
شخصیت پردازی در نئوکلاسیک
مکتب نئوکلاسیک از اواسط سده هفدهم تا اواخر سده نوزدهم شیوه غالب هنری شناخته میشد. در این دوره شیوه هایی مانند استفاده از همسرایی و تک گویی به تدریج کنار گذاشته شد و به جای آن در نمایشنامه برای شخصیت ها یک فرد به عنوان محرم راز قرار داده شد که مورد اعتماد باشد و قهرمان بتواند اسرار درون خود را با او درمیان بگذارد.
قهرمان ها در این دوره عموما دارای صفات نیک بودند و موضوعاتی که برای نمایش استفاده می گردید از تراژدی ها، افسانه ها و یا اساطیر دوران کلاسیک گرفته میشد. اشخاص درام در این دوره همگی انسان هایی عالی مقام مانند پادشاه و درباریان و نجبای بلندمرتبه بودند. به این ترتیب درام نئوکلاسیک متمایل به ساخت تیپ شد.
«نئوکلاسیک ها همگی بر ادامه ی زندگی در چهارچوبهای مشخص تاکید دارند و تخطی از این چهارچوب را گناه میدانند. چهارچوب ها یا اخلاقی هستند یا قانونی، و کاراکترها با قرار گرفتن در این چهارچوب ها زندگی میکنند.»
روند تحول شخصیت پردازی در رمانتیسم
دوره ی جدیدی که در اوایل قرن نوزدهم در ادبیات اروپا آغاز شد به رمانتیسم شهرت یافت. از مهمترین عوامل اثرگذار بر پیدایش این مکتب میتوان به انقلاب کبیر فرانسه اشاره کرد اما از عوامل دیگر مانند تغییر بافت جامعه اروپایی و تبدیل آن از فئودال به بورژوا نیز نمیتوان چشم پوشید. رمانتیک ها قوانین خشک و چهارچوب بندی شده ی ادبیات کلاسیک را شکستند و از آزادی تخیل هنرمند سخن به میان آوردند. این مکتب برای فردگرایی ارزش قائل شد و دنیای درونی شخصیت را به نمایش گذاشت.
نام دیگر رمانتیسم را مکتب سرخوردگی ها گذاشتند زیرا قهرمان در این مکتب مالک سرنوشت خود نبوده و دنیایی که درونش زندگی میکند را جایی برای رسیدن به آرزوهایش نمیداند، به همین علت در انتظار رسیدن به دنیایی بهتر است. شخصیت رمانتیک از جامعه طرد شده زیرا آرمان های تثبیت شده در آن را نمیپذیرد و ارزش های خود را برای زندگی دارد و سعی دارد از آنها دفاع کند. با گسترش این گرایش جدید میان نویسندگان، دیگر اصولی مانند حفظ سلسله مراتب اجتماعی یا تقلید از شعرا و نویسندگان دوران یونان و روم باستان بی ارزش گشت.
روند تحول شخصیت پردازی در رئالیسم
شخصیت پردازی به مفهوم امروزی در نتیجه ی رئالیسم به وجود آمد. رئالیسم در دوره ای شکل گرفت که علومی همچون جامعه شناسی و روانشناسی مطرح گردید. از اواخر قرن نوزدهم برای اولین بار مسائل اجتماع و وراثت در شخصیت های نمایشی مطرح گشت و باعث گردید رویکردی تازه در شخصیت پردازی نمایشنامه ها ایجاد گردد.
اواخر قرن نوزدهم در فرانسه جنبشی شکل گرفت که با رمانتیسم ها به مخالفت برخواست. هنرمندان فرانسوی عقیده داشتند مکتب رمانتیسم، واقعیت را نادیده گرفته و احساسات را به صورت مبالغه آمیزی ارائه میدهد. آنها در پی این بودند که بتوانند واقعیت را آنطور که هست نشان دهند. در این مکتب نویسنده با بیطرفی مانند یک راوی، داستان زندگی مردم را نشان میدهد و تا جایی که امکان دارد تخیل خود را در متن وارد نمیکند.
از حوادثی که زمینه ساز ظهور واقعگرایی بود میتوان به عواملی مانند انقلاب صنعتی و انتقال قدرت از اشراف به صاحبان کار و کارخانه ها، پیشرفت علومی همچون پزشکی، روانشناسی و جامعه شناسی، مبارزات مردم برای برقراری عدالت سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب صنعتی اشاره کرد. عواملی این چنینی نویسندگان رئالیست را بر این داشت تا زندگی مردم زمانه ی خود را به صورتی عینی در آثار خود منعکس کنند. آنها در واقع منتقدان اصلی جامعه خود بودند و با نشان دادن فاصله طبقاتی موجود میان مردم و پرده برداشتن از اعمال طبقه اشراف اعتراض خود را ابراز میکردند.
بدیهی است که در این وضعیت قهرمان داستان به عنوان موجودی اجتماعی مطرح شده و ریشه ی تمامی رفتارهای خوب و بد او در اجتماع خلاصه میگردد. این قهرمان ها اکثرا از طبقه ی متوسط جامعه انتخاب میشدند که تا آن زمان توجه زیادی در ادبیات به آنها نشده بود. علاوه بر مواردی که ذکر گشت، ظهور متفکران و دانشمندانی در جامعه شناسی و روانشناسی مانند فروید و یونگ در روند شکل گیری قهرمان رئال بی تاثیر نبوده است. این متفکران شخصیت های اسطوره ای و نمایشی را مورد تفسیر روانی قرار داده و در آثار خود منتشر کردند.
در این دوره بر جنبه های انسانی شخصیت بیشتر از جنبه های دیگر تاکید گشت. طبق نظریه ی یونگ، نمایشنامه نویسان انسان ها را به دو دسته ی درونگرا و برونگرا تقسیم میکردند و طبق این خصوصیت در هر شخص، آنها را در نمایش به کنش وا میداشتند. در این میان نمیتوان از تاثیر هنریک ایبسن که او را پدر نمایشنامه نویسی مدرن مینامند بر شخصیتپردازی واقعگرا چشم پوشید. ایبسن، با آثار خود که دارای شخصیت هایی نزدیک به زندگی روزانه بودند، جانی تازه به نمایشنامه نویسی بخشید. زمانی که از ایبسن درباره تفاوت تراژدی مدرن و تراژدی سنتی میپرسند اینگونه پاسخ میدهد:
« درحالی که تراژدی مدرن عناصر بسیاری از تراژدی ارسطویی را حفظ میکند، نیروی محرکه تراژدی مدرن یک معضل اجتماعی است به همراه قهرمانی غم انگیز تا او به عنوان واسطه ای این مسئله ی اجتماعی را افشا کند »
همچنین میتوان به آگوست استریندبرگ اشاره کرد که همپای ایبسن به نوشتن نمایشنامه های واقعگرا مانند «پدر» پرداخت. به این ترتیب شروع قرن بیستم همزمان گشت با ورود مسائلی درونی تر به بسیاری از نمایشنامه ها و از این طریق شخصیت هایی خلق گشت که مسئله ی آنها مسئله ای شخصی یا شخصی_اجتماعی با پرداختی روانشناختی بود. در این دوران خصوصیتی که شخصیت محوری را از دیگر افراد معمولی جامعه متمایز میکرد نحوه ی برقراری تعادل بین خواست و اراده ی شخصی و توقعات و تاثیرات اجتماعی بود.
اگه علاقه داشتی میتونی یه سر به این مطلب هم بزنی: سه حکایت از هزار و یک شب
روند تحول شخصیت پردازی در مدرنیسم
با گذر انسان از دنیای کلاسیک به جهان مدرن، روند تحول شخصیت پردازی نیز به سمت تنهایی رفت. به این طریق بیگانگی و ناکامی و بدگمانی در مبنای آفرینش شخصیت های مدرنیستی قرار گرفت. پس از سرعت گرفتن روند صنعتی شدن و همچنین وقوع جنگ های جهانی، نگاه انسان به جامعه، زندگی و مرگ تغییر پیدا کرد که این تغییر نیاز به تغییر فرم و قالب در ادبیات را نیز به وجود آورد. با رشد و گسترش علم روانشناسی در غرب، ما با فردیت هر شخص در نمایشنامه رو به رو هستیم تا جایی که توجه به جنبه های روحی و روانی قهرمان و به خوبی پرداخت کردن این مسئله تبدیل به عنصر مهمی گشته که به نوعی از مهمترین وظایف نویسنده برای خلق شخصیتی قوی در نمایشنامه است.
جهان ادبیات مدرن شخصیت هایی بیگانه و دور افتاده از خود را به تصویر میکشد. در این دنیا کاراکتر بدون پشتوانه است. هیچ عاطفه ای او را حمایت نمیکند. او حتی از عاطفه ی خانوادگی سنتی هم بی بهره است. عواطف در اثر صنعتی شدن زیر فشار چرخ دنده ها رنگ باخته است. دیگر نه مذهب تاثیرگذار است و نه قوانین اخلاقی . در چنین شرایطی شخصیت نمایشنامه برجسته شده و نسبت به اتفاقات داستان اهمیت بیشتری پیدا میکند. برای بررسی چند ویژگی در شخصیت پردازی مدرن از کتاب بوطیقای نمایشنامه نویسی کمک میگیریم:
- شخصیت مدرن هیچ چهارچوبی نمیپذیرد
- به هیچ چیزی وابسته نیست و به نوعی معلق است
- پشتوانه عاطفی ندارد چون خانواده به شکل سنتی دیگر وجود ندارد
- پشتوانه مذهبی و اخلاقی قهرمان کلاسیک را ندارد
- در وضعیت خاصی گرفتار است و این امر مخاطب را به فکر وا میدارد
به این ترتیب قهرمان مدرن، سرخورده و از خود بیگانه است و ما با شخصیتی مواجه هستیم که در چهارچوب محکمی قرار نگرفته و برخلاف قهرمان کلاسیک برای یک ایده آل مبارزه نمیکند. در اینگونه متون بُعد اصلی و زیربنایی قهرمان مدرن اهمیت فراوانی میابد زیرا روان این افراد به راحتی قابل لمس نیست.
روند تحول شخصیت پردازی در پست مدرنیسم
شخصیت پست مدرن در مقابل تعریف های از پیش تعیین شده مقاوت میکند. این شخصیت با آزادی دست به انتخاب زده و با اراده و خواست خود تصمیم میگیرد چگونه اهداف را دنبال کند. شخصیت پردازی در درام پست مدرن دست به بازسازی جهان پیرامون خود میزند. او از مرزبندی ها فراتر رفته و اصالت را زیر سوال برده و هویت باختگی، انسان زدایی و روانگسیختگی را در مرکز وجود خود قرار میدهد. شخصیت های پست مدرن هویتی نامنسجم و پاره پاره دارند. این بی هویتی بازتاب بی هویتی انسان در عصر پسامدرنیته است در شرایط اجتماعی که تاثیر رسانه ها و درهم آمیختگی شدید آن با فرهنگ، انسان را از پا دراورده است.
انسان در این عصر تحت تاثیر تبلیغات رسانه های مختلفی که به سمت او هجوم آورده اند، خود را مقابل فرهنگی چهل تکه یافته است. در این شرایط از طریق مُد و رسانه های گوناگون سلایقش به او القا شده و این موضوع او را به سمت پذیرفتن هویتی غیرمنسجم سوق داده است. ادبیات پسامدرنیسم شخصیت های شورشگر را خلق میکند تا در برابر این بی هویتی انسان عصر جدید ایستادگی کرده و تقدیر خود را رقم بزند. به این ترتیب شخصیت های پست مدرن در شکل گیری سرانجام خود نقش داشته و به زندگی خود با نگاهی نقادانه مینگرند تا هویتی جدید به خود و دنیای پیرامونشان شکل دهند.
در نگاه کلی
قهرمان تراژدی کلاسیک شخصی است که مانع یا اتفاق یا خواست دیگری، زندگی و اراده ی او را مختل میکند و حادثه ای را رقم میزند اما هرچه به دوران معاصر نزدیکتر میشویم این مانع درونی تر به نظر میرسد. و ما شاهد شخصیت هایی هستیم که شاید هیچ مانع یا مسئله ی خارجی به اندازه ی انتخاب و اراده ی خود شخصیت در زندگیشان اهمیت نداشته باشد. تقدیر و خواست خدایان دیگر دستی در ساخت سرنوشت شخصیت ندارد و نمایشنامه یا به صورت کلی طبق خواست و انتخاب شخصیت شکل میگیرد یا محصول انتخابی است که خود او انجام داده.