آجیل مشکل گشا از نمایش های زنانه ایرانی
نمایش های زنانه در ایران بخشی از میراث فرهنگی غنی و کمتر شناخته شده ای هستند که نشان دهنده ی خلاقیت و هنر زنان در دورانی است که فرصت آن ها برای حضور در عرصه های عمومی محدود بود. از جمله این نمایش ها که موضوعات متنوعی هم داشتند، نمایش آجیل مشکل گشا است که با ریتم و موسیقی به اجرا در می آمد. در ادامه به بررسی داستان و نحوه ی اجرای آجیل مشکل گشا از نمایش های زنانه ایران می پردازیم.
نمایش های زنانه در ایران
نمایش های زنانه در ایران یکی از جلوه های شگفت انگیز هنر مردمی است که در محیط های خصوصی و مجالس زنانه برگزار می شد. این نمایش ها که بازتاب دهنده ی خلاقیت زنان و روایتگر موضوعات گوناگونی مانند مسائل مذهبی، داستان های عاشقانه یا حتی انتقادی بودند، بخشی از فرهنگ شفاهی و سنتی ایرانیان را تشکیل می دادند.
از ویژگی های بارز این نمایش ها می توان به حضور زنان مردپوش اشاره کرد که برای ایفای نقش های مردانه در این نمایش ها ظاهر می شدند. در کنار آن، استفاده از موسیقی، رقص و آواز نه تنها محدودیت های فرهنگی آن زمان را دور می زد، بلکه جذابیت و تنوعی خاص به اجراها می بخشید. در نمایش های زنانه، مردان اجازه ی حضور نداشتند و فقط خانم ها در آن شرکت می کردند.
این اجراها در مراسم های مختلف که اغلب برای شادی و جشن بودند مانند ختنه سوران، عقد و بله برون و جشن های دیگر خانوادگی یا اجتماعی برگزار می شد و به عنوان بخشی از شادی و سرگرمی، نقش مهمی در تقویت روابط اجتماعی میان زنان ایفا می کرد.
نحوه اجرا و داستان آجیل مشکل گشا
پیش از شروع باید اشاره کرد متن نمایش مشکل گشا که در اینجا ارائه شده، از کتاب نمایش های زنانه ایران نوشته ی فروغ یزدان عاشوری و جواد انصافی استخراج شده است. این کتاب گنجینه ای از نمایش های سنتی زنانه را گردآوری کرده و به بررسی نقش و جایگاه آن ها در فرهنگ ایرانی پرداخته است پس اگر به مطالعه در زمینه ی نمایش های قدیمی ایران و نحوه اجرای آن علاقه دارید، خواندن آن را بسیار توصیه می کنیم.
در مجلس نمایش آجیل مشکل گشا، داستان آن به شیوه ای نمایشی و همراه با موسیقی روایت می شد. این اجرا، با بهره گیری از ریتم و آواز، حس و حال خاصی به مجلس می بخشید و تماشاگران را درگیر روایت داستان می کرد. مانند اکثر نمایش های زنانه دیگر در ایران، در پایان نمایش تماشاگران با اجراگران همراه و شعری را همخوانی می کردند. این همخوانی نه تنها فضایی شاد و صمیمی ایجاد می کرد، بلکه نمایش را از یک اجرای صرف به تجربه ای مشترک و تعاملی تبدیل می کرد.
اگه به آیین های سنتی ایرانی علاقه داری یه سر به اینجا بزن: جشن سپندارمذگان
داستان آجیل مشکل گشا
پیرمردی خارکن که یک زن و سه دختر دارد و در حالت فقر به سر می برد، هر روز خار می کند و به بازار می برد و با پولش نان تهیه می کند. روزی از خدا می خواهد گشایشی در کارش بشود و از ذلت و تنگ دستی نجات پیدا کند.
خارکن: خارکنم و خار می کنم / خار برای کار می کنم
ای خدا یاری بکن / برای من کاری بکن
ناگهان پیرمردی نورانی ظاهر می شود و به سمت او می آید. پیرمرد به خارکن می گوید که غصه نخور و وقتی به شهر برگشتی سه سکه آجیل مشکل گشا بخر و به نیت رهایی از این مذلت و فلاکت، بین مردم تقسیم کن. پیرمرد ادامه داد: تهیه این آجیل 12 خشکبار و به نیت دوازده امام است که شامل کشمش، انجیر، خرما، فندق، نخودچی، پسته، مغر بادام، برگه زردآلو، برگه هلو یا انجیر، سنجد، عناب و تخمه می شود.
پیرمرد این حرف ها را گفت و خم شد و مشتی از سنگ ریزه های بیابان را برداشت و به خارکن داد و گفت: این ها را به خانه ات ببر که به دردت خواهند خورد. خارکن، آن سنگ ریزه ها را با تعجب گرفت و با بی میلی در کیسه اش ریخت. با خود فکر می کرد من که همه روزه این سنگ ریزه ها را می بینم! ناگهان متوجه شد پیرمرد نورانی ناپدید شده است. به شهر که آمد، خارها را فروخته و نان خرید و به خانه آمد و سنگ ریزه ها را به گوشه اتاق ریخت و قضیه را به زنش گفت.
زن خارکن گفت: حتما رازی در این کار نهفته است. شب خوابیدند و نصف شب، زن خارکن بیدار شد و دید گوشه اتاق چیزی می مانند چراغی روشن می درخشد! شوهرش را بیدار کرد. مرد گفت: این نور آن سنگ ریزه هاست. و نزدیکتر رفتند و دیدند همه گوهر شبچراغ است.
از خارکن به تاجر معروف
فردا آن گوهرها را به بازار بردند و فروختند و به ثروت رسیدند. خارکن هر ماه آجیل مشکل گشا را می خرید و بین مردم تقسیم می کرد. آنقدر وضع مالی اش خوب شد که قصر باشکوهی برای خود و زن و سه دخترش ساخت و شخصی برجسته و تاجری معتبر و معروف گردید. دختران او که حالا شهرت و احترامی پیدا کرده بودند، با دختران بزرگان و حاکم محل رفت و آمد می کردند و اعتباری داشتند. به این ترتیب کم کم خارکن سابق و تاجر بزرگ فعلی، تهیه و تقسیم آجیل مشکل گشا را فراموش کرد.
روزی دختر حاکم، سه دختر تاجر را به قصر دعوت کرده و در حوض بزرگ کنار باغچه مشغول آب تنی و شنا شدند. پس از آب تنی، دختر حاکم قصد پوشیدن لباسش را کرد که متوجه شد گردنبند مرواریدش نیست! هرچه گشتند پیدا نشد و دختران تاجر متهم شدند و تاجر به زندان افتاد.
رهایی از زندان
تاجر در زندان هرچه فکر کرد که این بدبختی چرا به او رو آورده، فکرش به جایی نرسید. تا این که شبی در خواب، آن پیرمرد نورانی که خود را “حضرت نبی” معرفی کرد، دید. در خواب به او گفت: آجیل مشکل گشا را که من به تو تاکید کردم در پنجشنبه هر ماه تهیه و تقسیم کن فراموش کردی. تاجر از خواب پرید با غل و زنجیر به گردن نزدیک پنجره زندان آمد و سه سکه به بچه ای داد تا برایش آجیل مشکل گشا تهیه کند. بعد آن را بین زندانیان تقسیم کرد.
از قضا، آن روز دختر حاکم گذرش به باغچه و کنار حوض بزرگ افتاد و ناگهان دید گردنبندش در نوک کلاغی است. سنگی به کلاغ زد و گردنبند از دهان پرنده افتاد و کلاغ فرار کرد. دختر حاکم موضوع را به پدر گفت و حاکم از تاجر به خاطر تهمت ناروایی که به او زده بودند، عذرخواهی بسیار کرد. به این ترتیب بی تقصیری تاجر ثابت شد ولی از آن به بعد تاجر آجیل مشکل گشا را فراموش نکرد.
با پایان یافتن داستان که همراه با ریتم مخصوصی شرح داده می شود، همه دست می زنند و با دایره و تنبک یکی شعر می خواند و بقیه جواب می دهند:
زن: آجیل مشکل گشا، مشکل گشا
اگه مشکل داری بخور دوایه
اگه مشکل داری نذر کن ادایه
کشمیشش بابا قوت مغزه
پسته خون ساز و نیروی قلبه
نخودچی شو نگو، دوای کلیه
خرما خرکش، دوای معده
انجیر کند کبد رو فعال
برگه ها دهد به روده ها حال
فندق بکند عروق را باز
عناب و سنجد استخوان ساز
آجیل مشکل گشا، مشکل گشا
اگه به آیین های سنتی ایرانی علاقه داری یه سر به اینجا بزن: آداب و رسوم شب یلدا در مناطق مختلف ایران
کلام آخر
نمایش آجیل مشکل گشا، همچون بسیاری از نمایش های زنانه، نه تنها ابزاری برای سرگرمی بلکه راهی برای بیان دغدغه ها، آرزوها، و داستان های مشترک زنانه بوده است. این نمایش ها، که اغلب با همراهی موسیقی و حرکات موزون اجرا می شدند، بخشی از تاریخ شفاهی و هنری ایران را شکل داده اند که ارزشمند و الهام بخش است.
2 نظر
جالب بود ممنون نمیدونستم نمایش هم داره
ممنون از شما برای وقتی که گذاشتین.