نگاهی به رمان پاییز فلوبر: دورنمایی جز هنر نیست

رمان پاییز فلوبر

رمان پاییز فلوبر نوشته الکساندر پوستل، برهه ای مشخص از زندگی گوستاو فلوبر، رمان نویس قرن نونزدهم فرانسه را به تصویر می کشد. گوستاو فلوبر، نویسنده رمان مشهور مادام بواری یکی از مشهورترین نویسندگان سبک رئالیستی و از پیشگامان رمانتیسیزم است. الکساندر پوستل در نوشتن رمان از نامه های فلوبر به خواهرزاده اش کارولین و دوستان دیگرش بهره جسته است. این کتاب در سال ۲۰۲۰ برنده جایزه ادبی کاز (Prix Cazes) شد و در ادامه به معرفی و تحلیل رمان پاییز فلوبر خواهیم پرداخت.

 

خلاصه ای از رمان پاییز فلوبر

داستان، گوستاو فلوبر را در پنجاه و سه سالگی و در آستانه ورشکستگی نشان می دهد. خواهرزاده اش قصد دارد مزرعه اش را در کروناسه بفروشد و فلوبر جایی که در آن اقامت دارد را از دست می دهد. فلوبر داستان روزهای جوانی اش را مرور می کند. اطرافیانش همگی یا مرده اند و یا دارند می میرند. دوستش بویه، مادرش، گوتیه و چندین و چند نام دیگر. احساس تنهایی می کند و نمی داند با چه کسی از همه چیزهایی که آزرده خاطرش می کنند (قانون اساسی، طغیان رودخانه) یا به وجدش می آوردند (هومر، گوته، شکسپیر) حرف بزند.

 

اگه علاقه داشتی میتونی به این مطلب هم سر بزنی: معرفی و بررسی ویژگی های کتاب ناطوردشت

 

فلوبر تصمیم می گیرد به کونکارو برود و پاییز را در کنار دوست دانشمندش، ژرژ پوشه، بگذراند. در آن جا آبتنی می کند، قدم می زند، ظهرها سعی می کند چرت بزند و پوشه را هنگام تشریح ماهی ها و نرم تنان تماشا می کند. فلوبر ناکام از راندن ادبیاتی که او را از خود رانده، طرح حکایتی قرون وسطابی را پیاده می کند. حکایتی که بیست سال پیش، پس از اتمام مادام بواری خیال نوشتنش را داشت. فلوبر به این طرح قدیمی چنگ می اندازد تا شاید بتواند این امید را به خود بازگرداند که هنوز می تواند چند خطی بنویسد.

سرآخر، ادبیات فلوبر را از وضعیتی که درگیر آن شده بود با وجود شکست هایی که بارها در طول مسیر با آن ها مواجه می شود، نجات می دهد. در واقع شخصیت اصلی داستانی که می نویسد، ژولین، این پسربچه ای که در ناز و نعمت بزرگ شده و از مجموعه ای از خاطرات و ساخته های ذهن فلوبر ساخته شده دست او را می گیرد و از جهان روزمره ای که فلوبر چندان با آن سازگار نشد نجاتش می دهد.

 

گوستاو فلوبر- رمان پاییز فلوبر

گوستاو فلوبر- رمان پاییز فلوبر

 

آخرین بخش رمان، سال ها بعد را نشان می دهد و مراسمی را به تصویر می کشد که مراسم یادبودی است برای زمان آمدن گوستاو فلوبر به کونکارو و در مهمان خانه ای که در آن اقامت داشته برگزار می شود. نقش پررنگ پوشه در این بخش، رمان را این گونه خلاصه می کند که پوشه با پشتکاری که در کارش داشت، باعث شد تا به فلوبر در آن زمان این را یادآور شود که باید دوباره سراغ ادبیات برود و ناامید نشود.

سرنخ هایی برای چنین نتیجه گیری در رمان گنجانده شده اما شاید جملات پوشه که در آخر رمان می آیند کمی اغراق آمیز باشند و جدا از آن، شخصیتی که در طول رمان از فلوبر می بینیم کمی بیش تر از این حرف ها روی پای خودش بایستد تا نیازمند شخص سومی باشد که چون قهرمانی، رمان با او به پایان برسد.

 

چرا رمان پاییز فلوبر خواندنی است؟

 

زاویه دید

راوی داستان سوم شخص است، اما ریزترین احساسات فلوبر را در مواجهه با این زمان از زندگی اش بیان می کند. گاهی قضاوتش می کند و گاهی برایش دلسوزی می کند و در بعضی لحظات شبیه صدایی است که هر روز در ذهنمان می شنویم و گاهی چنان حرف هایش بی رحمانه می شوند که باور این که این صدا از ذهن خودمان می آید سخت می شود.

 

تصویر هنرمند

تصویری که رمان از نویسنده و بگوییم هنرمندی بزرگ، ارائه می دهد نمونه متفاوتی است که اصلا دم دستی نیست. فلوبر رمان پاییز فلوبر بیشتر از آنکه شبیه همه آدم ها باشد می شود گفت نماینده ای از هنرمندان است. کسانی که انگار روزی بدون آنکه خودشان متوجهش باشند این راه را انتخاب کرده اند و دیگر از آن خلاصی نمی یابند. وقتی که هنرشان نباشد، همه چیز آزاردهنده می شود. نور صبحگاهی دیگر دل انگیز نیست و هر خاطره ای که کسی تعریف می کند مضحک به نظر می آید.

هنرمندی که قادر به هنرآفرینی نیست، نه از آبتنی چنان لذت می برد، نه چرت ظهرگاهی را دوست دارد و نه اصلا معنایی برای زندگی اش پیدا می کند. فلوبر داستان بعد از آنکه نوشته اش پیش می رود و بعد از ملاقات نهایی با پوشه، از این رو به آن رو می شود. گویی فلوبر در ذهن خود، پوشه را امید و دلیل نوشتن دوباره می داند.

روایت انگار در نقطه اوج خود سرعت می گیرد و خواننده را مانند فلوبر به وجد می آورد. ویرایش های نهایی و ساده ی فلوبر روی حکایت قرون وسطایی اش در لحظات نهایی رمان و لذتی که از دراز کشیدن روی چمن بعد از آنکه هنرش با او آشتی کرده احساس می کند، چنان دلنشین است که شاید اصلا به همین دلیل بخش نهایی برای خواننده ناخوشایند به نظر می رسد!

 

یادآوری امید

اگر با هنر از هر نوعش سر و کار داشته باشید و خود را هنرمند به حساب بیاورید، رمان پاییز فلوبر می تواند روایت زندگی تان باشد و برایتان نوعی تسکین به حساب بیاید. تسکینی برای همه زمان هایی که خیال کردید دیگر کشش ندارید یا مانند بقیه از کارهایی که قرار است حالتان را خوب کند لذت نمی برید.

گاهی هنرتان شما را ترک می کند و انگار سرچشمه نبوغتان به انتهایش رسیده است، احساس انزوا و تنهایی کنید و به این در و آن در می زنید اما رمان پاییز فلوبر مهم تر از هرچیز یاد آور این می شود که راهی جز همان هنرتان برای رهایی از این وضعیت پیش روی خود ندارید و بخش زیبایش آن جاست که اگر تنها چند قدم به سویش بردارید و خسته نشوید، باز آغوشش را به رویتان بازخواهد کرد و زندگی از نو برایتان رنگ می گیرید.

 

کلام آخر

رمان پاییز فلوبر نوشته الکساندر پوستل که با ترجمه ساناز ساعی دیباور در نشر نی منتشر شده است، رمانی خواندنی و دلنشین و سرشار از لحظاتی است که می تواند هر مخاطبی را جذب خود کند. این رمان با روایت بخشی از زندگی گوستاو فلوبر و آشتی مجدد او با ادبیات، به خواننده یادآور می شود که دورنمایی جز هنر برای هنرمند وجود ندارد.

هلیا هنرمند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

‫2 نظر

  • امیرحسین ناصری گفت:

    بسیار متن لذت بخش در عین حال گیرایی بود.
    من از این دست رمان ها خیلی نمیخونم ولی قلم خانم هنرمند توجهم به این رمان جلب کرد.
    سپاس و درود.
    موفق باشید.