داستان زال و رودابه از شاهنامه به نثر ساده

داستان زال و رودابه از شاهنامه

داستان زال و رودابه از شاهنامه یکی از معروف ترین و عاشقانه ترین داستان های ادبیات ایران است که عشق میان دو جوان از دو خانواده متفاوت را روایت می کند. در این مقاله، داستان زال و رودابه از شاهنامه را به نثر ساده و روان بازگو کرده ایم تا مخاطبان بتوانند با این داستان اسطوره ای و پیام های نهفته در آن بیشتر آشنا شوند.

 

آغاز عشق در داستان زال و رودابه از شاهنامه

پس از داستان زال و سیمرغ و بازگشت زال نزد پدرش، او دیداری کوتاه با مهراب کابلی داشت. مهراب پس از بازگشت به کاخ، ماجرای این دیدار را برای همسرش، سیندخت، و دخترش، رودابه، بازگو کرد. سیندخت که کنجکاو شده بود، از همسرش خواست تا توضیح دهد رفتار و کردار زال به چه صورت بوده است؟

 

مهراب با شور و شوق از زال سخن گفت و شجاعت او را مانند شیری نر و قدرتش را به فیل تشبیه کرد. اگرچه زال موهایی سپید داشت، اما سیمای او جوان، برازنده و پرصلابت بود. رودابه که سخنان پدر را شنید، بی اختیار دل در گرو مهر زال نهاد. از آن روز، خواب و خوراک از او گرفته شد و آرام و قرار نداشت.

 

چو بشنید رودابه آن گفت گوی

برافروخت و گلنارگون کرد روی

 

دلش گشت پرآتش از مهر زال

از او دور شد خورد و آرام و هال

 

اولین دیدار زال و رودابه

مدتی گذشت تا روزی زال برای شکار به دشت و صحرا رفت. در ادامه داستان زال و رودابه از شاهنامه آمده است که او پس از گشت و گذار، چند پرنده را صید کرد، اما یکی از پرندگان دورتر از محلی که باید به زمین افتاد. زال و همراهانش برای یافتن آن، در میان سبزه ها به جستجو پرداختند. هنگامی که به نزدیکی پرنده رسیدند، گروهی از دختران را دیدند که در حال چیدن گل بودند. دختران که با دیدن سواران هراسان شده بودند، حلقه ای تشکیل دادند و در میانشان، دختری زیبا با چهره ای خیره کننده ایستاده بود.

 

زال بی درنگ از اسب فرود آمد، قدمی به سوی دختر برداشت و با احترام سر تعظیم فرود آورد. دختر که همان رودابه بود، با توجه به توصیف هایی که از پهلوان نامدار شنیده بود، دریافت که او کسی جز زال نیست. رودابه با وقاری خاص خود را معرفی کرد و زال دریافت که او دختر مهراب کابلی است. زال که نگران شده بود از حضور ناگهانی خود در برابر رودابه موجب رنجش او شده باشد، با ادب پوزش خواست. اما صدای دلنشین و آرام رودابه، حسی عمیق و بی بدیل در دل زال برانگیخت، شوری که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بود.

 

پس از این دیدار، زال با احترام از رودابه خداحافظی کرد و هنگامی که دختران از نظر ناپدید شدند، او نیز مهار اسبش را گرفت و به راه افتاد. اما از همان لحظه که از رودابه جدا شد، دیگر آرامش نداشت. ذهن و دلش یک لحظه از یاد دختر کابلی خالی نمی شد.

 

ملاقات تاریخی زال و رودابه

در ادامه داستان زال و رودابه از شاهنامه آمده که زال روزها و شب ها در اندیشه ی رودابه بود تا آنکه سرانجام به این نتیجه رسید که باید بار دیگر او را ببیند و از ازدواجشان سخن بگوید. این گونه بود که یک صبح ، عزم سفر کرد و راهی دیار کابل شد. وقتی به دربار مهراب رسید، از اسب پایین آمد و وارد محوطه کاخ شد. همان لحظه، رودابه متوجه شد که این مرد پهلوان، همان زال است که به دیدنش آمده. اما نگران بود مبادا زال به علت موانعی از جمله درباریان یا نگرانی های دیگری دلخور شود و برگردد.

 

زال که چیزی جلودارش نمی شد، به آرامی وارد گشت و با دیدن رودابه لبخندی به لبش نشست و بار دیگر از زیبایی او حیرت زده شد. رودابه که از نگاه زال متوجه علاقه اش شد، لبخندی زد و گفت: “ای پهلوان، من می خواهم به تو کمک کنم تا به ملاقاتم بیایی. برای این کار، من موهایم را برایت پایین می اندازم. تو باید آن ها را بگیری و با آن ها بالا بیایی.” زال که از این پیشنهاد تعجب کرده بود، قبول کرد و گفت: “بی گمان، اگر این روش به من اجازه دهد که تو را ملاقات کنم، به آن عمل خواهم کرد.”

 

کمند گیسو - داستان زال و رودابه از شاهنامه

کمند گیسو – داستان زال و رودابه از شاهنامه

 

رودابه کمندی از موی بلند خود را باز کرد و به پایین انداخت. زال که از این اقدام به حیرت افتاده بود، کمند را گرفت و با دقت آن را به دست گرفت. به کمک رشته ی موی بلند رودابه، زال توانست به راحتی بالا برود و به بالای بام کاخ برسد. پس از آنکه زال به بالای بام رسید، رودابه نیز با شکوه و وقار به بالای بام آمد و در کنار او قرار گرفت. وقتی که آنها به هم رسیدند، دست در دست هم گذاشتند و برای لحظه ای هر دو در دنیای خود غرق شدند، گویی که هیچ چیزی جز یکدیگر برایشان باقی نمانده بود.

 

نامه زال به پدر و مخالفت سام

در ادامه داستان زال و رودابه از شاهنامه آمده است که بعد از جدایی دو جوان از هم، زال شب و روز آرامش نداشت و دائما به فکر آماده سازی مقدمات ازدواج با رودابه بود. نخست، نامه ای به پدرش سام نوشت و به او یادآوری کرد که وقت ازدواج او فرارسیده است. در نامه، از رودابه به عنوان دختر مهراب کابلی یاد کرد و او را همسر شایسته ای برای خود معرفی نمود. اما سام که از نژاد و خانواده رودابه آگاه بود، از پیوند با او جلوگیری کرد. او به زال توضیح داد که چون رودابه دختر مهراب است و نسبش به ضحاک برمی گردد، منوچهر شاه (شاه ایران) قطعا از این ازدواج خوشحال نخواهد شد.

 

اگه به تهیه کتاب گزیده هایی از شاهنامه فردوسی علاقه داری میتونی از طریق لینک اقدام کنی

 

زال که تصمیمش را گرفته بود، در مقابل مخالفت های پدر، سرانجام او را متقاعد کرد که برای حل این مشکل به دربار شاه برود. سام به سمت دربار حرکت کرد، اما پیش از آنکه به شاه برسد، از دستور شاه آگاه شد که به او فرمان داده بود تا به کابل حمله کرده و شهر را نابود کند. برای آنکه وفاداری سام را بسنجند، شاه از او خواست تا مهراب و خانواده اش را از میان بردارد.

اما سام نامه ای به شاه نوشت و درخواست زال را در آن بیان کرد. او نامه را به دست زال داد تا خود زال آن را به دربار ببرد. سام نیز کابل را محاصره کرد، اما به زال قول داد که به آن حمله نخواهد کرد.

 

پیشبینی ستاره شناسان

زال با نامه ای که پدر به دستش داده بود به دربار منوچهر شاه رسید. پس از خواندن نامه، شاه تصمیم گرفت تا هوش و دقت نظر زال را بسنجند. به این ترتیب، آزمون های مختلفی (چیستان، رزم و کشتی) سر راه زال قرار داد که این پهلوان جوان با خرد و درایت و زور بازو توانست همگی را با موفقیت پشت سر بگذارد. در آخر شاه برای اطمینان از درستی این پیوند، از ستاره شناسان خواست تا پیش بینی کنند که فرزند این دو چه سرنوشتی خواهد داشت.

 

ستاره شناسان به شاه گفتند که فرزند این دو، پهلوان بزرگی خواهد شد که مرزبان ایران زمین خواهد بود. با شنیدن این سخن و با تلاش و پیگیری های زال، شاه سرانجام به او رضایت داد و تصمیم گرفت که با این پیوند موافقت کند.

 

 

اگه علاقه داشتی میتونی به این مطلب هم سر بزنی: معرفی داستان زنان در شاهنامه؛ از تهمینه تا رودابه

 

 

سرانجام داستان زال و رودابه از شاهنامه

در سرانجام داستان زال و رودابه از شاهنامه آمده که در همین زمان، مهراب که از دستورات شاه برای نابودی کابل باخبر شده بود، قصد داشت دخترش، رودابه، را بکشد تا آتش جنگ خاموش شود. اما سیندخت، همسر مهراب که زنی دانا بود، با این تصمیم مخالفت کرد و به نزد سام رفت. او در دیدار با سام خود را معرفی نکرد، بلکه به عنوان نماینده ای از کابل به گفتگو پرداخت. با این حال، رفتار محترمانه سیندخت و دانایی او باعث شد که سام بفهمد این زن همسر مهراب است.

پس از این دیدار، سام که از مواجهه با شخصیت والای سیندخت تحت تاثیر قرار گرفته بود، به ازدواج زال و رودابه رضایت داد. به این ترتیب داستان زال و رودابه از شاهنامه به پایان می رسد.

پریسا سعادت وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − چهار =