معرفی و تحلیل نمایشنامه خواب در فنجان خالی اثر نغمه ثمینی

نمایشنامه خواب در فنجان خالی نوشته نغمه ثمینی، اثری پیچیده و چندلایه است که در دل یک روایت درام خانوادگی، به مفاهیمی چون تاریخ، هویت، قدرت و جنسیت می پردازد. این نمایشنامه سرنوشت شخصیت های خود را در بستری از تناقضات و کشمکش های اجتماعی و فردی شکل داده و نمایش می دهد. در ادامه به معرفی و تحلیلی کوتاه از شخصیت های نمایشنامه خواب در فنجان خالی خواهیم پرداخت.
خلاصه نمایشنامه خواب در فنجان خالی
نمایشنامه خواب در فنجان خالی اثر نغمه ثمینی درباره فرامرز و مهتاب، بازماندگان نسل قاجار است. این دو، تنها وارثان خاندان خود هستند و در انتظار مرگ «آقاعمه» (عمه ی پدربزرگشان) به سر می برند تا خانه اجدادی را به ارث ببرند. فرامرز و مهتاب سال ها پیش، تنها به صورت صوری با یکدیگر ازدواج کرده اند تا از انتقال خانه اجدادی به غریبه ها جلوگیری کنند. طبق توافق، قرار است پس از مرگ آقاعمه، از هم جدا شوند. اما داستان زمانی پیچیده می شود که آقاعمه بر اثر بیماری «سارماکوپندی» به مرور زمان جوان تر از پیش ظاهر می گردد و نمایشنامه در زمان به عقب بر می گردد تا داستان اجدادی این عمارت را روایت کند.
معرفی نمایشنامه خواب در فنجان خالی
از ابتدای متن نمایشنامه خواب در فنجان خالی، مخاطب متوجه می شود که قرار است تاریخ تکرار گردد. جمله تکرارشونده این نمایشنامه یعنی: « ما از آن گونه ایم که رویاها هستند و زندگی کوچک ما را خوابی فرا گرفته است.» ذهن مخاطب را آماده می کند برای مواجه شدن با متنی که قرار است زمانمندی را برهم بزند.
در ابتدا با زن و شوهری جوان رو به رو هستیم که به نظر می رسد مرگ پیرزنی، زندگی مشترکشان را از اسارت رها کرده. ازدواجی که تنها برای به دست آوردن خانه اجدادی بوده و اکنون که آقاعمه مرده است، می تواند به جدایی ختم شود. خط داستانی در نمایشنامه اما با این روند ادامه نمی یابد. آقاعمه دوباره جان می گیرد و نقشه های فرامرز را بهم میزند.
اگه علاقه داشتی میتونی به این مطلب هم سر بزنی: معرفی و تحلیل نمایشنامه خاطرات هنرپیشه نقش دوم
آقاعمه که با بدن بیجان و سرد روی تخت افتاده و مرده است با فلش دوربین عکاسی فرامرز به زندگی برمیگردد. آقاعمه از این پس جوان و جوانتر میشود، دندان درآورده و شروع به راه رفتن میکند تا تبدیل به ماه لیلی گردد. اما چرا آقاعمه به بیماری سارماکوپندی مبتلاست؟ چرا نمی تواند بمیرد؟ زمانی که مهتاب از زیرزمین خانه بیرون آمده و خاطرات اجدادی اش را پیدا کرده، در ابتدای این کتاب جمله ای را می خواند که شاید پاسخ پرسش ما باشد :« باشد که مرگ به سراغ کسانی که مالک حقیقی این خانه هستند نیاید.»
با فاش شدن راز عمارت، آقاعمه یا همان ماه لیلی ذره ذره جان می گیرد تا بار دیگر تقدیر خود را رقم بزند. او نه تنها به برملا شدن راز صدساله خاندانش قانع نیست بلکه در پی انتقام می گردد. به این ترتیب نه تنها زمان به هم میریزد بلکه نقش شخصیت ها نیز تغییر می کند و روحی از گذشته در آنها پدید می آید. مهتاب به ماهرخ و فرامرز به فرامرزخان کاشف میرزایی در دوره قاجار تبدیل می شوند.
شخصیت ها در نمایشنامه خواب در فنجان خالی
برای درک بهتر راز عمارت قاجاری نمایشنامه خواب در فنجان خالی، باید به شخصیت های کلیدی دیگر این متن و داستان آنها اشاره کنیم:
ماه لیلی
آقاعمه/ ماه لیلی از زمانی که قدرت حرف زدن پیدا میکند، دور از چشم فرامرز، در گوش مهتاب حرف از انتقام و ریختن خون روباه یا همان فرامرز میزند. بهتر است برای درک بهتر شخصیت ماه لیلی به سراغ گذشته اش برویم. ماه لیلی، خواهر زن فرامرزخان کاشف میرزایی، از بریتانیا که در آن به تحصیل علم طب مشغول بود به ایران آمده و برای مدت چهارده روز مهمان خانه ی خواهرش است. او زنی جسور است که با پوشیدن لباس مردانه در صف اول مشروطه خواهان قرار میگرفت اما درنهایت قربانی خواسته های فرامرزخان می شود.
فرامرزخان کاشف میرزایی
از طرف دیگر فرامرزخان کاشف میرزایی را داریم. شخصیتی دوگانه که در ظاهر روشنفکر و حامی مشروطه، اما در باطن مردی سلطه گر و خودخواه است. فرامرزخان که حتی در شب زفاف به پشت در اتاق ماه لیلی رفته و توجهی به ماهرخ نداشته، از سفر ماه لیلی به فرنگ آزرده شده و به او کنایه می زند: « دست کم این شازده پسر قجری ماند و به خاطر ملت انواع تحقیرها و توهینها را به جان خرید، نه اینکه کفتر دوبامه شود و پر بزند و برود.»
به همین علت ماهرخ روی خواهرش حساس است و حس خوبی از برگشت او ندارد. نیمی از مدت ماندگار شدن ماه لیلی در این خانه نمی گذرد که ماهرخ نشانه هایی از جنون بروز می دهد. ماه لیلی که می داند جنون خواهرش مربوط به حضور او در خانه است، تصمیم به رفتن می گیرد. فرامرزخان مانع ماه لیلی شده و به او اجازه ی رفتن نمی هد.
ماه لیلی به زیرزمین پناه برده و در آنجا فرامرزخان به او تجاوز می کند. فرامرزخان، ماه لیلی را در زیرزمین حبس می کند. دستور می دهد تا سر او را از تمام عکس ها ببرند و به همه می گوید ماه لیلی به طور ناگهانی ترک وطن کرده. فرامرزخان، ماه لیلی را از تاریخ حذف می کند و حتی بچه اش را نیز که نتیجه ی تجاوز است از او گرفته و به ماهرخ نسبت می دهد.
قهرمان پسامدرن و تغییر سرنوشت
در انتهای نمایشنامه خواب در فنجان خالی، زمانی که به راز این خانه قجری پی می بریم، انگیزه ی ماه لیلی از انتقام گرفتن از فرامرز در دوره حال را متوجه می شویم. قهرمان پسامدرن در پی ساخت هویتی جدید برای خود است. او هدفی در سر دارد و آن این است که جهان پیرامونش را به نوعی که خود می خواهد بازسازی کند. قهرمان پسامدرن یعنی ماه لیلی، پس از صد سال دست به تغییر سرنوشت خود زده و تاریخ را آنطور که می خواهد باز می نویسد.
آقاعمه که درحال جوان شدن است و به سن پنجاه رسیده، زهری به مهتاب می دهد تا آن را در فنجان قهوه ی فرامرز بریزد. از اواسط نمایشنامه، مهتاب با خواندن دفتر خاطرات اجدادی به حال ماهرخ احساس همدردی می کند و کم کم به دیوانگی او دچار می شود. مهتاب به نوعی ماهرخ مدرن شده است. در پایان نمایشنامه مهتاب که گوش به اوامر ماه لیلی دارد، از فرامرز می خواهد قهوه ای که برایش آماده کرده را بنوشد. فرامرز در اوج کلافگی قهوه ی مسموم را گرفته، سر می کشد و می میرد.
پس از مرگ فرامرز، آقاعمه/ ماه لیلی که جهان پیرامون و سرنوشت خود را از نو ساخته، دوباره صد و بیست ساله شده و با لبخدی وارد می شود، گوشه ای می نشیند و با بریدن سر فرامرز از عکس ها، این بار نقش مرد را از تاریخ حذف می کند.